گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

گر چارهٔ‌ تقدیر به تدبیر توان کرد

قید دل دیوانه به زنجیر توان کرد

گویند به تقریر رسان حال و در این حال

حال دل سرگشته نه تقریر توان کرد

هر خواب پریشان که شب هجر تو دیدم

[...]

ناصر بخارایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۶

 

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد

خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد

باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت

مجنون نه چنانشد که بزنجیر توان کرد

ب مصحفرخسار تو ریحان خط سبز

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۳

 

از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد

این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد

با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت

با پای گرانخواب چه شبگیر توان کرد

کوته بود از ساده دلان خامه تکلیف

[...]

صائب تبریزی