گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۴

 

لب خموش و زبان گزیده‌ای دارم

چو بوی گل نفس آرمیده‌ای دارم

سبک رکاب نیم همچو رنگ بی‌جگران

سلاح جنگ عنان کشیده‌ای دارم

چو آفتاب خموشم به صدهزار زبان

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم

زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم

گل بهشت قناعت بود سرافرازی

چو کوه، پای به دامن کشیده ای دارم

هوای باغ و سر گلشنم چو بلبل نیست

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲

 

ز سامان سفر با خود دل رنجیده ای دارم

به کف چیزی که دارم، دامن برچیده ای دارم

نظر پوشیدن از آفاق باشد عین بینایی

اگر انصاف داری، چشم دنیا دیده ای دارم

عجب نبود که بنماید جبین، محراب دیداری

[...]

حزین لاهیجی
 

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » از خود رمیده

 

چو گل ز دست تو جیب دریده‌ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده‌ای دارم

به حفظ جان بلا دیده سعی من بی‌جاست

که پاس خرمن آفت رسیده‌ای دارم

ز سردمهری آن گل چو برگ‌های خزان

[...]

رهی معیری