گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است

خونابه ها ز چشم چکیدن گرفته است

مهر و مه است در نظرم کم ز ذره ای

تا خاک آب دیده کشیدن گرفته است

چون کرده ایم نسبت گل با جمال او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است

خون از دل کباب چکیدن گرفته است

هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش

دل نیزه آه و ناله کشیدن گرفته است

دانم شنیده ای که گذشته است از آسمان

[...]

کمال خجندی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

آرامم از خط تو رمیدن گرفته است

تا نکهت بهار دمیدن گرفته است

خون دلم ز پنجهٔ مژگان به راه او

دامان انتظار چکیدن گرفته است

صهبا به بزم تا نرسیده است نارس است

[...]

جویای تبریزی