گنجور

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد

 

ای شمع بهر جمع، منت پروانه

وز عشق توم بخود همه پروا، نه

لعل تو مرا بوسگکی پذرفتست

با زلف بگو تا بدهد پروانه

عین‌القضات همدانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۶

 

ای شمع رخت را دل من پروانه

وی لطف ترا بهیچ کس پروا، نه

مستوفی عشقت به قلم خواهد داد

از خط لبت به عارضت پروانه

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۴۱

 

ای شمع رخت را دل من پروانه

وی لطف ترا بهیچ کس پروا، نه

مستوفی عشقت به قلم خواهد داد

از خط لبت به عارضت پروانه

مهستی گنجوی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۱ - سر آغاز

 

به کسی شان، ز دوست پروا، نه

سوخته، چون ز شمع، پروانه

عراقی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۷

 

چراغ روی ترا شمع گشته پروانه

مرا ز حال تو با جان خویش پروا نه

صوفی محمد هروی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای شمع رخ ترا دلم پروانه

دام تو شود آخرم از پروانه

پروانه صفت من از غمت میسوزم

وز سوختنم هیچ ترا پروانه

سحاب اصفهانی