اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۱
کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی
دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی
تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد
کز سینه خار خار تو بیرون کند کسی
تا کی سخن ز چشمه حیوان کند خضر
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸
تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟
امکان صبر نیست، دگر چون کند کسی؟
جان را اگر بمهر تو از دل برون کند
از جان چگونه مهر تو بیرون کند کسی؟
یارب، چه حالتست؟ که روزی هزار بار
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹
چند از بلای هجر جگر خون کند کسی؟
عشقست و صد هزار بلا، چون کند کسی؟
گر مشکلات قصه خود را بیان کنم
مشکل که یاد قصه مجنون کند کسی؟
هرگز بدیده خواب نیاید شب فراق
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۶۶- مولانا ادیمی
گیرم که دل ز عشق بتان خون کند کسی
طالع اگر مدد نکند چون کند کسی
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۹
چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی
خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی
تا کی به یاد لعل لبی شام تا سحر
دل در فشار پنجهٔ غم خون کند کسی
تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۹ - حسن شاملو علیه الرحمه
گیرم ز خلق روی به هامون کند کسی
از دست خود کجا رود و چون کند کسی