×
عمعق بخاری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
رفتیم ز خدمت تو، دل خون کرده
دل خون شده و ز دیده بیرون کرده
قد چو الف بعشق تو نون کرده
خاک ره پشت موزه گلگون کرده
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴ - فی صفة سهمه و اقباله
رمح در دست مرد خون کرده
اژدهایی زبان برون کرده
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰۶
ای خواب مرا بسته و مدفون کرده
شب را و مرا بیخود و مجنون کرده
جان را به فسون گرم از تن برده
دل را بستم ز خانه بیرون کرده
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۰ - عقد یازدهم در مقام زهد که انقطاع رغبت است از نعم فانی و اقتصار همت بر نعیم جاودانی
دل خورشید دلان خون کرده
تابه آن چهره شفق گون کرده
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۰
تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده
شهید عشق ترا شست و شو بخون کرده
جنون عشق اگر نیست چرخ مجنون را
بتهمت غلط افسانه در جنون کرده
به دوش من نهد ایام هر کجا باریست
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۱ - آمدن شهزاده به شهر و کیفیت استقبال او
وان دگر جامه لالهگون کرده
سر ز جیب فلک برون کرده
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید رمضان
هر سوبتی از مستی می خورده و خون کرده
افتاده و سیمین دست بر سرو ستون کرده
وان زلف کجش حلقه در گوش جنون کرده
مخض دل ما بردن از سحر و فسون کرده