جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲۱
شب نیست کز غمت دل من خون نمیشود
وز اشک روی زردم گلگون نمیشود
از پا درآمدیم ز دست غمت ولیک
از سر هوای عشق تو بیرون نمیشود
گفتم که بیجمال تو روزم به سر شود
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۲
شب نیست کز غمت جگرم خون نمیشود
وز راه دیدهام همه بیرون نمیشود
رنگم چو کهرباست ولی از سرشک چشم
آن نیست کز فراق تو گلگون نمیشود
هرشب مرا به وعدهٔ وصلش دهد امید
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
ما را ز سر خیال تو بیرون نمیشود
عهدی که هست با تو دگرگون نمیشود
سر مینهم به پای خیالت ولی چه سود
بیروی بخت کار به سر چون نمیشود
عاقل نباشد آنکه به لیلیوَشی چو تو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۴
دون طبع قدرش از هوس افزون نمیشود
خاک به بباد تاختهگردون نمیشود
دل خونکنید و ساغر رنگ وفا زنید
برک طرب به جامهٔ گلگون نمیشود
جاییکه عشق ممتحن درد الفت است
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)
میرا بنظم کس زمن افزون نمی شود
کافزون ازین صتاعت و مضمون نمی شود
هرکس زیزد خیزد جیحون نمی شود
باران تمام لؤلؤ مکنون نمی شود