گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۴ - در تجلی جلال و ناپدید شدن اشیاء فرماید

 

جلال من ندید و هم فرو ماند

اگرچه دائمادر گفت و گو ماند

عطار
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳ - در آداب التماس

 

هر که بی‌او رود فرو ماند

خیز و بیخود برو، که او ماند

اوحدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

 

بسکه بیمارتو بر بستر غم یکرو ماند

یاد گرداندن اگر داشت ته پهلو ماند

زندگی رفت ولی پاس وفا را نازم

کز قد خم به سر سایهٔ آن ابرو ماند

چون مه نو همه را پیش‌کماندار قضا

[...]

بیدل دهلوی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

سهی قد تو به سرو کنار جو ماند

بچشم من بنشین کان بجو نکو ماند

در ازی شب هجران دلم فسرد ‌اما

از این خوشم که بدان زلف مشگبو ماند

چو چشم مست تو نرگس بدید شد بیمار

[...]

صغیر اصفهانی