گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

زان شب که با تو دست در آغوش کرده ام

یکباره ترک صبر و دل و هوش کرده ام

هرچ آن نه عشق تست ببازی گرفته ام

هرچ آن نه یادتست فراموش کرده ام

در چشم من شدست یکی دانة گهر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۷

 

شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام

خوش عشرتی ست این که شب دوش کرده ام

خون شد حرام شرع، ولی من چو عاشقم

بر من حلال باد که خوش نوش کرده ام

گر سرو و لاله ای بر برم نیست، این بس است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

دل را اسیر خط بناگوش کرده ام

این خانه را چو کعبه سیه پوش کرده ام

هر جا روم به سوی توام هوش می برد

عمریست راه خانه فراموش کرده ام

ایمن کنم ز خیره نگاهان رخ تو را

[...]

سیدای نسفی