گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

باغبانی کو که آید گل در آغوشم کند

جامه برگ کرم چون سرو بر دوشم کند

سرو قدی کو که آید جا در آغوشم کند

یاد عمر رفته از خاطر فراموشم کند

می روم از بزم می ناخورده آن ساقی کجاست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

سرمه در چشمی نمی بینم که خاموشم کند

باده از جامی نمی نوشم که مدهوشم کند

می کشم خمیازه همچون هاله شبها تا به روز

چرخ شاید ماهرویی را در آغوشم کند

کرده ام چون سرو نام خود به آزادی علم

[...]

سیدای نسفی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۵ - مرحبا ای ساقی فرخنده پی

 

خودستانی را فراموشم کند

چون غلامان حلقه درگوشم کند

بلند اقبال