گنجور

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱

 

قصاب چنانکه عادت اوست مرا

بفکند و بکشت و گفت کاین خوست مرا

سرباز بعذر می نهد در پایم

دم میدمدم تا بکند پوست مرا

مهستی گنجوی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا

بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا

تن خرقه و اندر او دل ما صوفی

عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۵

 

پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا

بردوخت مرقع از رگ و از پوست مرا

تن خرقه و اندر آن دل من صوفی

عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا

مولانا
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا

نگاه کن که هلاک خود آرزوست مرا

من شکسته چنان تلخ کامیی دارم

که آب بی لب تو زهر در گلوست مرا

تنم به خواب عدم رفت و همچنان بینم

[...]

اهلی شیرازی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴

 

از بس در سر هوای آن دوست مرا

روی دل از آنجهت بهر سوست مرا

چون دوست نمی‌کند ز دشمن فرقم

دشمن که نکرد فرق از دوست مرا

رضی‌الدین آرتیمانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

چو لاله با چمن حسن و عشق، خوست مرا

می مجاز و حقیقت به یک سبوست مرا

ز نکهت نفسم می دمد بهار، که دل

ز داغ عشق تو چون نافه مشکبوست مرا

به گرد بام و درم دیر و کعبه می گردد

[...]

حزین لاهیجی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

اگر به جرم محبت کنند پوست مرا

نمی رود بدر از سر هوای دوست مرا

رضای دوست گزیدم بخود چو دانستم

که هرچه دوست پسندد همان نکوست مرا

بخواب خوش همه شب مهر و ماه می‌بینم

[...]

صغیر اصفهانی