گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

شراب شوق تو ما را چو در گلو ریزند

پیاله کاش گذارند و با سبو ریزند

بس است ظلم اسیران، بترس از آن ساعت

که اشک حسرتی از دیده ها فرو ریزند

مرا که خون دل آخر ز دیده خواهد ریخت

[...]

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

یکی است بیتو گرم زهر در گلو ریزند

و گر شراب به جام من از سبو ریزند

چه باده ها که بشوق تو از سبو به قدح

کنند و از قدحش باز در سبو ریزند

بهای می چو نباشد به کوی باده فروش

[...]

سحاب اصفهانی