گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی

آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی

خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی

جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی

ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر

[...]

عراقی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰

 

عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی

یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی

آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار

همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی

نغنویدم زان خیالش را نمی‌بینم به خواب

[...]

سعدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹۰

 

دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی

یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم

روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۶

 

دیده خاک راه جولان تو بودی کاشکی

حیرتی هر دم به حیرت می فزودی کاشکی

بلبل و پروانه نرد جانسپاری باختند

نیم جانی داشتم می آزمودی کاشکی

صبح در بزم تو می سوزد سپند آفتاب

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳

 

ناله ام را در دلش تأثیر بودی کاشکی

شکوه ام را گاهگاهی می شنودی کاشکی

سیل را بی تابی از ساحل به دریا می برد

بی قراری های ما، می داشت سودی کاشکی

گلستان نبود به دستان، عندلیبان را چه شد؟

[...]

حزین لاهیجی