گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۴

 

به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید

درین محفل زچوب بید بوی عود می آید

مگر بال و پر همت به فریادم رسد، ورنه

چه قطع راه شوق از پای خواب آلود می آید؟

زتمکین تو صبح محشر از جا برنمی خیزد

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶

 

غباری از طواف کعبه مقصود می آید

کز استقبال او خورشید گردآلود می آید

جواب خویش را پیش از نوشتن می توان دانست

اگر قاصد نباشد نامه ما زود می آید

به دامان گهر سودا نمودم دانه اشکی

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

دماغ آشفتنی از بزم اهل جود می آید

ز شمع صحبت این قوم بوی دود می آید

نمی بینم با اهل جهان از بس که آهنگی

نوای مختلف از بزم چنگ و عود می آید

ز چشم امتیاز خلق نور معرفت رفته

[...]

سیدای نسفی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

هر که از خود فرود می آید

آسمان در سجود می آید

دایم از خانمان سوختگان

نکهت داغ و دود می آید

به دل بی قرار من دیر است

[...]

سعیدا