گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۷

 

بهی آن فزاید که تو به کنی

مه آن شد بگیتی که تومه کنی

فردوسی
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

تا تو دست از رهزنی کوته کنی

عاشقان را تا بکی گمره کنی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

تو بخود هرگز کجا این ره کنی

کی تو خود را زین سخن آگه کنی

عطار
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱ - آغاز

 

بدانی و خواهی و آنگه کنی

به قانون حکمت به آن ره کنی

جامی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹

 

زلف حجاب چهره کن تا که جهان سیه کنی

پرده بگیر تا که خون در دل مهر و مه کنی

چشم تو مست شد زمی لعل تو میفروش وی

چند بشیخ و محتسب راز تو مشتبه کنی

رخت بمیکده ببر جامه بآب می بشو

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم

 

گفت تا کی ز ما کناره کنی

ییری و ضعف را بهانه کنی

ملک‌الشعرا بهار