گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

عمر رفت و هست ذوق آن بر و دوشم هنوز

تنگ دارد شوق آغوشش در آغوشم هنوز

بر زمین ناید غبار من ز دوش گردباد

بیقرار گردش آن چشم می نوشم هنوز

ای صبا مشت غبارم را به چشم کم مبین

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۸

 

چشم آینه پرآب است از مثال من هنوز

سنگ راهم گریه می آید به حال من هنوز

بی تو از حد بگذرد در ضعف حال من هنوز

موی چشم آیینه را باشد مثال من هنوز

وادی رفتن ز خود طی کرده ام یکشب چو شمع

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز

خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز

غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه باک

خندهٔ بی اختیار زیر لب دارم هنوز

می کند با عشق، دل زورآزماییها هنوز

[...]

جویای تبریزی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۵۷ - شراره آه دل

 

دلم ز ماریه عزم سفر نکرده هنوز

هوای شهر و دیار دگر نکرد هنوز

خیال می کشدم گه به شام و، گه به حجاز

ولی ز ماریه قطع نظر نکرده هنوز

به اهل بیت پیمبر مگر که مر شریر

[...]

ترکی شیرازی