×
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید
منی آورد وینجا درمنی شد
یقین زو نور صدق و روشنی شد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷
آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد
چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟
بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو
آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد
آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
دل باز سراسیمه سیمین ذقنی شد
مفتون شکرریزی شیرین سخنی شد
هرچند که صد زخم ز خنجر به تنم زد
هر یک پی بوسیدن دستش دهنی شد
بس شه که چو خسرو لب شیرین تو چون دید
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۳ - ماتمداری شمع برای پروانه و جان بجانان سپردن
گل رویش ز ماتم سوسنی شد
سواد دیده اش بی روشنی شد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹
تا غنچهٔ دل بلبل گل پیرهنی شد
هر قطرهٔ خون در تن زارم چمنی شد
ای جان جهان کشتهٔ الماس ستم را
هر رگ به تن از درد تو تار کفنی شد