گنجور

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

لبت در خنده با من، وز نگاهت جنگ می‌بارد

ندانم در چه فکری، خون ازین نیرنگ می‌بارد

من دیوانه با یادش چنان حیرانیی دارم

که آگه نیستم هرچند بر من سنگ می‌بارد

خیال آن لب و رخساره‌ام در دیده می‌گردد

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۱

 

درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد

زمانه ای است که از شیشه سنگ می بارد

لب صدف زده تبخال و ابر بی انصاف

به کام شیر و دهان پلنگ می بارد

گشاده رو سخن سخت نشود ز کسی

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹

 

بر این ستمکده یارب چه سنگ می‌بارد

که دل شکستگی و دیده رنگ می‌بارد

نصیبهٔ دل روشن بود کدورت دهر

همین به خانهٔ آیینه زنگ می‌بارد

چو غنچه واننمودند بی‌گره‌ گشتن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۰

 

نه فخر می‌دمد اینجا نه ننگ می‌بارد

بر این نشان‌که تو داری خدنگ می‌بارد

فریب ابر کرم خورده‌ای از این غافل

که قطره قطره همان چشم تنگ می‌بارد

دگر چه چاره به جز خامشی که همچو حباب

[...]

بیدل دهلوی