گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

هر شب که رخ سپهر گلشن گردد

عالم تاریک چون دل من گردد

صد آه بر آوردم ز آیینه دل

کابینه دل ز آه روشن گردد

سید حسن غزنوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷

 

کی باشد کاین قفس چمن گردد

و اندرخور گام و کام من گردد

این زهر کشنده انگبین بخشد

وین خار خلنده یاسمن گردد

آن ماه دو هفته در کنار آید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۴

 

هر شب که دل سپهر گلشن گردد

عالم همه ساکن چو دل من گردد

صد آه برآورم ز آیینهٔ دل

آیینهٔ دل ز آه روشن گردد

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۶

 

سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد

نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد

زخون تا شد تهی دل می خلد در سینه تنگم

گل بی خار چون شد خشک خار پیرهن گردد

کجا نوبت به من افتد، که هر جا هست بینایی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۷

 

بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد

کجا گرد سر پروانه شمع انجمن گردد؟

مرا نظاره رخسار او مهر خموشی شد

چه حرف است این که از آیینه طوطی خوش سخن گردد؟

نه از خط سبز شد پشت لب آن شیرین تکلم را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳۰

 

چشمی که مقید به نظر باز نگردد

چون دیده آیینه سخنساز نگردد

آغاز ترا رتبه انجام کمال است

انجام تو چون بهتر از آغاز نگردد

من حرف ز عشاق زنم او ز مخالف

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶

 

کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد

دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد

چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید

چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد

می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر

[...]

فیض کاشانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

گر عشق رفیق راه من گردد

خار ره من گل و سمن گردد

هر گوشه ز ریگزار گل روید

هر شاخه ز خار من چمن گردد

هر سنگ سیاه کش بپا سایم

[...]

صفای اصفهانی