کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد
دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد
چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید
چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد
می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر
ز حال دل خبر گیرم در آن زلف و شکن گردد
که از ضد دل بضد آید که ضد گردد بضد پیدا
ز قد راستش پرسم بدور قد من گردد
اگر در انجمن باشم کشد دل جانب خلوت
چو در خلوت نشینم دل بگرد انجمن گردد
روم سوی چمن گر من ز آهم میشود صحرا
بصحرا گر روم صحرا ز اشک من چمن گردد
چنانم از پریشانی که گر خواهم بلب آرم
زبان از حرف جمعیت پریشان در دهن گردد
دلم گم کرده چیزی را نمیداند چه چیز است آن
اگر بوئی برد از خود بگرد خویشتن گردد
دلی کو در جهان گل نباشد وصل را قابل
بیاد صاحب منزل بر اطلال و دمن گردد
حجابش ما و من باشد چو بشناسد من و ما را
شناسد گر من و ما را بگرد ما و من گردد
بود حب وطن ز ایمان وطن جان را بود جانان
وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد
ز یاران فیض میخواهد جوابی چون غزل گوید
دهن گرد سخن گردد سخن گرد دهن گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد
نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد
زخون تا شد تهی دل می خلد در سینه تنگم
گل بی خار چون شد خشک خار پیرهن گردد
کجا نوبت به من افتد، که هر جا هست بینایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.