گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

پس از نه مه جهان را دامن عیشی به چنگ افتد

مرقع تا کدامین خار و خارا را به رنگ افتد

نخستین جامه بر اندازه حسن تو ببریدند

قبا بر قد سرو از بهر آن کوتاه و تنگ افتد

به عشق رویت از دل ارغوان و لاله می چینم

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۹

 

شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد

خلاصی نیست هر کس را که در قید فرنگ افتد

نباشد هیچ نوشی در جهان تلخ بی نیشی

زبند نی، شکر آزاد چون گردد به تنگ افتد

به تمکین خموشی بر نیاید هیچ کج بحثی

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

گلستان شو ز می تا نوبهار از چشم رنگ افتد

ز بیتابی گلی هر گوشه با سروی به جنگ افتد

تماشا می کند آیینه چشم غزالانش

نگاه او اگر بر داغ تصویر پلنگ افتد

خوش آن شوری که از نیرنگ چون مجلس بیارایی

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

مبادا کار من با چشمت ای مژگان خدنگ افتد

گرفتار تو هر کس گشت در قید فرنگ افتد

ز من کرداست سنگ سرمه رو گردان نگاهت را

الهی خاک گردد سرمه و آتش به سنگ افتد

رفیق از کف مده خواهی که در منزل بری خود را

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۴

 

چنین کز تاب می گلبرگ حسنت شعله‌رنگ افتد

مصور گر کشد نقش تو آتش در فرنگ افتد

به دل پایی زن و بگذر که با این سرگرانی‌ها

تأمل گر کنی در خانهٔ آیینه سنگ افتد

جهان شور نفس دارد ز پاس دل مشو غافل

[...]

بیدل دهلوی