گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در مدح حسین بن حسن گوید

 

رفتن یار سفر پیشه من تنگ افتاد

با که گویم که میان من و دل جنگ افتاد

دل مرا طیره رها کرد ولی باز گرفت

چکنم دل چو دلارامم هم سنگ افتاد

این چه نقش است کزین نقش در آب چشمم

[...]

۷ بیت
سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۹

 

زانگه که مرا سوی تو آهنگ افتاد

صبر از دلِ من هزار فرسنگ افتاد

هر کز دهنِ تو یک شکر کرد سؤال

تا در نگریست در دمی تنگ افتاد

۲ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

چو در راه این چنین خرسنگ افتاد

بسی آن هر دو شه را جنگ افتاد

۱ بیت
عطار
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶۲

 

به دور لعل تو یاقوت از آب و رنگ افتاد

ز چشم جوهریان چون سفال و سنگ افتاد

دگر به قبله اسلام کج نگاه کند

نگاه هرکه بر آن صورت فرنگ افتاد

ز تنگ عیشی من خرده بینی آگاه است

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

باد بر آن دو سر طرهٔ شبرنگ افتاد

حذر ای دل که میان دو سپه جنگ افتاد

خط بر آن روی نکو دست تطاول بگشود

آه و صد آه که آن آینه را زنگ افتاد

خون دل شد عوض باده به کام من مست

[...]

۷ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

تا به کنج لبت آن خال سیه‌رنگ افتاد

نافه را صدگره از خون به دل تنگ افتاد

آن نه خط است برآن عارض پرنقش و نگار

رنگ محویست که در دفتر ارژنگ افتاد

سیب از آسیب‌جهان‌رست که همرنگ تو شد

[...]

۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار