جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱ - شوق
بخدائی که رخت عزت او
در سرای کهن نمی گنجد
وز عدم ذره بی اجازت او
در خم کاف کن نمی گنجد
کانچه اندر ضمیر شوق منست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱
بخدائی که رخت عزت او
در سرای کهن نمی گنجد
از عدم ذره بی اجازت او
در خم کاف کن نمی گنجد
کانچه اندر ضمیر شوق من است
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
تو را به جز سخن اندر دهن نمیگنجد
سخن همین شد و دیگر سخن نمیگنجد
کمال شوق دهان تو غنچه را در دل
به غایتیست که در خویشتن نمیگنجد
نمیکنم گله ز آن لب به کام و ناکامی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵
نگاه از شوق دیدارت به چشم من نمیگنجد
چراغی کز تو روشن شد در او روغن نمیگنجد
هوای دامن صحرا چنانم مضطرب دارد
که همچون گردبادم پای در دامن نمیگنجد
سفر کردن به سوی دوستان ذوق دگر دارد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۶
مصفا چون شود دل در غبار تن نمیگنجد
که چون شد صیقلی آیینه در گلخن نمیگنجد
به هم پیچید خرسندی زبان شکوه ما را
دگر در حلقه زنجیر ما شیون نمیگنجد
کفن شد جامه فانوس از داغ جگرسوزم
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
سخن ز تنگیت اندر دهن نمیگنجد
درین دقیقه کسی را سخن نمیگنجد
به ذوق نسبت لعل لب تو غنچه به باغ
چنان شکفت، که در پیرهن نمیگنجد
سری به انجمنت نیست همچو شمع، بلی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۱
تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمیگنجد
گریبان عالمی دارد که در دامن نمیگنجد
گرفتم نوبهاری پیش خود نشو و نما سرکن
بساطآرایی ناز تو در گلخن نمیگنجد
چو بوی گل وداع کسوت هستیست اظهارت
[...]