گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

گرد ماه از مشک خرمن می‌زنی

واتش اندر خرمن من می‌زنی

پردهٔ شب را بدین زودی چرا

بر فراز روز روشن می‌زنی

من ز سودای تو بر سر می‌زنم

[...]

انوری
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹

 

ز آتشین رخ آتشم تا کی به خرمن می زنی

خرمنم را سوختی تا چند دامن می زنی

پادشاه کشور حسنی برای نظم وملک

زلف را تا سرکشی کرده است گردن می زنی

دل دهانت را دلیل نقطه موهوم گفت

[...]

بلند اقبال
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۰ - و له ایضاً علیه الرحمه

 

چشم آن دارم کز آن آتش که بر تن می‌زنی

شعله‌ای بر جان زنی آن دم که دامن می‌زنی

از همان آتش که زد در خرمن پروانه شمع

از تجلی هر زمان ما را، به خرمن می‌زنی

حاضرم در بندگی بر هرچه فرمان می‌دهی

[...]

محیط قمی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - رفوی وقت

 

روز و شب، بیهوده سوزن میزنی

هر دمی، صد زخم بر من میزنی

پروین اعتصامی