×
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
هر که شد کشتهٔ شهوت نشود زندهٔ عشق
نرسد هیچ بوی دولت پایندهٔ عشق
عاشق آن است که او شهوت خود را بکشد
تا چه خورشید شود زنده و تابندهٔ عشق
چشم حقبین به جز از وجه خدا هیچ ندید
[...]
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
شهت اما نه چون من بندهٔ عشق
دهنده عشق نی افکندهٔ عشق
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۶ - بنده عشق
خوشا عشق و خوشا دارندهٔ عشق
خوشا آن کس که باشد زندهٔ عشق
زقید خود پرستی گشت آزاد
هر آن کس گشت از جان، بندهٔ عشق
نمی ماند نشان ظلمت آنجا
[...]