گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰

 

آن دل که به زلفین تو پابند نباشد

پیش دل من آنکه خردمند نباشد

گر دل ببری از من و گر جان بستانی

امری بجز از امر خداوند نباشد

هر دل که ز درد غم عشق تو خلل یافت

[...]

جهان ملک خاتون
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد

چو کر نمی شنوم تا سخن بلند نباشد

اگر بود ز من آزرده مدعی عجبی نیست

ز مومیایی، راضی شکسته بند نباشد

خراب گرمی هنگامه ی پیاله کشانم

[...]

سلیم تهرانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

عاشق نتوان گفت که در بند نباشد

در بند گرفتاری، خرسند نباشد

در عشق به مایی و منی یار نگردد

در بند خودی در غم دلبند نباشد

تا چند فریبم دهی ای دوست که شکر،

[...]

افسر کرمانی