گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

جمال طبلکی! سگ بهتر از توست

که نشناسد کسی زرق و فنت را

بدی با هر که در عالم کسی هست

که نیکی باد لیکن دشمنت را

ز تیغ پهلوان امید دارم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین

 

در آغوش آنچنان گیرم تنت را

که نبود آگهی پیراهنت را

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را

 

خون که گرفت گردنت را؟

خار که خلید دامنت را؟

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت پیرزنی که کاغذ زری به بوعلی داد

 

تو کجا دانی که اندر تن ترا

چه پلیدیهاست چه گلخن ترا

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سوم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت دایم پای در دامن ترا

روزئی میناید از روزن ترا

عطار
 

ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۲ - مثل

 

چون خون بگرفت گردنت را

گو خاک بگیر دامنت را

ابن عماد
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۵ - تمثیل

 

کند اظهار بخل و ضنت را

لیک سازد بهانه سنت را

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

خارِ ناسازست بویِ گل به پیراهن ترا

چون زنم گستاخ دستِ عجز در دامن ترا؟

پرتو خورشید را آیینه رسوا می‌کند

چون نهان از دیده‌ها سازد دلِ روشن ترا؟

بس که سیراب است دامانت ز خونِ عاشقان

[...]

صائب تبریزی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۹ - در صفت پیدایش هنونت

 

چه غم برداشتم گر دامنت را

چو غنچه بشکفاندم گلشنت را

ملا مسیح