گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

بیا که مردم و بر راه چشم جان بازست

به گفتگوی تو زخم مرا دهان بازست

به خون ما اگرت میل هست مانع نیست

می مغانه سبیل و در مغان بازست

چو یوسفی تو که از مصر حسن چون تو کسی

[...]

نظیری نیشابوری
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

تا به نظّاره بت، چشم برهمن بازست

به تماشای جمالت مژه من بازست

پیش مرغان گرفتار، خموشی کفرست

لب نبندم ز فغان تا ره شیون بازست

به تمنای غباری ز درت چون سایل

[...]

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

تا به روی تو در غمکدة من بازست

به تماشای تو تا دیدة روزن بازست

در و دیوار چمن بر رخ من می‌خندد

من به این خوش که به رویم در گلشن بازست

بسته شد بی‌تو به حسرت همگی راه حواس

[...]

فیاض لاهیجی