گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲

 

ار ایدون که از تو به دشمن رسد

همی بت بدست برهمن رسد

فردوسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۶۴ - پاسخ کوش درباره ی پیوستن به شاه چین

 

پس از مرگ ایشان به دشمن رسد

بر آن بد کزان کار بر من رسد

ایرانشان
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٢

 

ایدل چه میکنم وطنی را که اندرو

هر دم هزار غصه ز هر سو بمن رسد

در تیه آرزو دهن آز بسته ام

نگشایم ار بمن همه سلوی و من رسد

دنیا کرای آن نکند کز برای آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

شب نیست که اشک من بقلزم نرسد

آهم ز بر طارم هفتم نرسد

زینقوم که گر نیزه کنی در کو نشان

سر بر زند از حلق و بمردم نرسد

ابن یمین
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

دست تو بشاهدان عالم نرسد

ورهم برسد زور وزرت هم نرسد

قانع بیکی اگر شوی جمله تر است

ور جمله طلب کنی بجز غم نرسد

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۹۵

 

من کیم تا دست امیدم به آن دامن رسد؟

این مرا بس کز رهش گردی به چشم من رسد

نیست هر گوشی حریف ناله جانسوز من

آتشی کو تا به فریاد سپند من رسد؟

صائب تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

نیست وقتی که به ما کاهشی از غم نرسد

نوبت سوختن ما به جهنم نرسد

دوری درد ز درمان نشناسی هشدار

کز تپیدن دل افگار به مرهم نرسد

می به زهاد مکن عرض که این جوهر ناب

[...]

غالب دهلوی