×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹
گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است
لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد
مزرع دنیا بآدم سیرتان یکجو نداد
هر که حیوان مشرب آمد ملک عالم میخورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد
حاصل این بوستان را چشم شبنم می خورد
می خورم خون از سفال و لب به دندان می گزم
وای بر آن کس که می از ساغر جم می خورد
باده لعلی نهان در سنگ اگر گردد رواست
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳
از گردش یک چشم تو، پیمانه صد غم می خورد
تا چشم بر هم می زنی، میخانه بر هم می خورد
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
چشم او خون دل عاشق دمادم می خورد
پاسبان کعبه آب از چاه زمزم می خورد
زلف آن بالا بلند از جوش دلها شد دو تا
شاخ چون بسیار بار آور شود خم می خورد
از رفیقان جهان یاری طمع کردن خطاست
[...]