گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴

 

نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما

از ملامت‌کی به دل یک ذره غم داریم ما

از قناعت بود ما را دستگاه همتی

چون هما در ظل بال خودکرم داریم ما

بر امید آنکه یابیم از دهان او نشان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵

 

صورت وهم به هستی متهم داریم ما

چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما

محمل‌ماچون‌جرس دوش‌تپشهای‌دل‌است

شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما

آنقدر فرصت‌کمین قطع الفتها نه‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

کی ز جور دهر کم فرصت الم داریم ما

چون تو را داریم از دشمن چه غم داریم ما

ما اسیران با گرفتاری ز بس خو کرده‌ایم

هر کجا در خاک دامی نیست رم داریم ما

کم مبادا از سر ما نقش داغ و مد آه

[...]

قصاب کاشانی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما

نغمه‌ای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما

خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار

بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما

ساز بی‌آهنگ ما مطبوع طبع کس نشد

[...]

طغرل احراری