گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۲

 

سخن کی به جانهای غافل نشیند

ز دل هر چه برخاست در دل نشیند

غبار یتیمی است جویای گوهر

غم عشق در جان کامل نشیند

اگر صید غافل شود عذر دارد

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

هر آن صید کز دام غافل نشیند

گرفتار در دست قاتل نشیند

کریم از ره لطف برخیزد از جای

بر آن در که از عجز، سائل نشیند

بوده بادهٔ صاف و بی غش نصیبش

[...]

سعیدا
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - نوایی

 

غمش در نهانخانهٔ دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم

[...]

طبیب اصفهانی