گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

آتشی در جان من عقل مشوش می‌زند

بادهٔ‌ صافی که او آبی بر آتش می‌زند

همت من پای بر تاج سلاطین می‌نهد

خاطر من خاک بر تخت منقش می‌زند

من ز غیرت می‌خورم خون دل ساغر که او

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۹

 

بلبل اندر ناله و، گُل خندهٔ خوش می‌زند

چون نسوزد دل که دلبر در وِی آتش می‌زند؟

زاهدا، از تیرِ مژگانش حذر کردن چه سود؟

زخمِ پنهانم به ابروی کَمانکش می‌زند

ناخوشی‌ها دیده‌ام از زاهدِ پشمینه‌پوش

[...]

۵ بیت
حافظ
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

ای خوش آن دانا که پیش شاه دم

گاه قهر از نکته خوش می زند

نکته ای چون آب می آرد لطیف

شاه را آبی بر آتش می زند

۲ بیت
جامی