گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹

 

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا

در آفتاب قیامت برشته اند مرا

دل از مشاهده من کباب می گردد

به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا

فنای من به نسیم بهانه ای بندست

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟

چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟

چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری

هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟

ز باز چیدن دامان فیض، دانستم

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا

زسوز عشق نکویان برشته اند مرا

ندیده رنگ رخم روی سرخیی هرگز

خط جبین مگر از زر نوشته اند مرا

همیشه بسته لب از عیب مردمان باشم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

چو تخم اشک به‌کلفت سرشته‌اند مرا

به ناامیدی جاوید گشته‌اند مرا

به فرصت نگه آخر است تحصیلم

برات رنگم و برگل نوشته‌اند مرا

طلسم حیرتم ویک نفس قرارم نیست

[...]

بیدل دهلوی