×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۲
گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده
هزار سوخته را جان در آتش افتاده
بصد هزار جفا ای غزال مشکین بو
خوشم که با من مسکین ترا خوش افتاده
به گوشه نظری شهسوار من بنگر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۷
مدان از بی نیازی طبع من گر سرکش افتاده
که از بی روغنی ها در چراغم آتش افتاده
نهان در پرده تزویر دارد درد ناکامی
به ظاهر می نماید رام، اما سرکش افتاده
نگه دارم به قد خم چسان عمر سبکرو را؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۴
بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده
که موج بر رخ صهبای بی غش افتاده
ترا به چشم محال است میکشان نخورند
چنین که باده حسن تو بی غش افتاده
قلم ز نامه شوقم به خویش می لرزد
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱
در نیستانم آتش افتاده
کار با عشق سرکش افتاده