×
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت
طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
پای من برناید از گل ورنه در راه طلب
سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت
نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
آنکه یک دم بر سرم ننشست و رفت
در بروی آشنایان بست و رفت
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۸ - رفتن شیطان نزد هاجر به حیله گری و نومید شدنش
این بگفت و خانه را در بست و رفت
اهرمن را هم کمر بشکست و رفت
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
صیاد زد به تیرم و بالم شکست و رفت
از کثرت شکار به بندم نبست و رفت
با صد نیاز خواستم از وی نشستنی
آمد به ناز بر سرم و برنشست و رفت
از عقل بس عقال نهادم به پای دل
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
هر که آمد در جهان پست و رفت
رشتهٔ الفت ز ما بگسست و رفت
مرگ صیاد است و، صیدش آدمی است
کو که زین صیاد، سالم جست و رفت؟
عمر ما، همچون نسیم صبحگاه
[...]