گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹

 

فلک دایم به قصد مردم وارسته می‌گردد

چو صیادی که در دنبال صید خسته می‌گردد

درین گلشن مرا بر ساده‌لوحی خنده می‌آید

که دارد مشت خاری وز پی گلدسته می‌گردد

ز بی‌تابی سوی مقصود نتواند کسی ره برد

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۴

 

به احسان خانه از سیل حوادث رسته می‌گردد

در بی‌خیر در اندک زمانی بسته می‌گردد

تو از کوتاه‌بینی می‌کنی اندیشه روزی

وگرنه آسیای آسمان پیوسته می‌گردد

مشو در هم ز سختی‌های دوران چون سبک‌مغزان

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

دل مسیح ز دردم شکسته می‌گردد

طبیب بر سر من زود خسته می‌گردد

چه نازک است دل توبه‌ام که بی‌تکلیف

به یک تبسّم ساغر شکسته می‌گردد

به چشمه‌ساز نصیبم اگر دهند آبی

[...]

فیاض لاهیجی