گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

یا رب رخ دلدارست یا ماه تمامست این

طوطی شکر افشان شد یا ذوق کلامست این

خالش نگر و زلفش از بهر شکار دل

از مشک سیه دانه و ز غالیه دامست این

در دایره خطش سطح مه تابان بین

[...]

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۱ - در تحقیق جهاد و معنی آن

 

به جان بشنو که از پیغمبر است این

که در محراب گفت و در خوارست این

شیخ محمود شبستری
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۷

 

دلم آزاد از دامش نمی‌گردد چه دامست این

زبانم کوته از نامش نمی‌گردد چه نام است این

گر آید روز روشن ور رود دور از رخ و زلفش

نه من یابم که صبح است آن نه دل داند که شامست این

به کامم روز و شب در عاشقی اما به کام که

[...]

محتشم کاشانی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۴۱۷- مولانا ادایی بخارایی

 

مرا چو مست به بینی مگو که بی خبر است این

که مست عالم عشقیم و عالم دگر ست این

سام میرزا صفوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

زآنکو نروم بلبلم و جای منست این

خلدوسر کویت قفس است آن چمنست این

یاقوت سرشکم خورد از جای دگر آب

نه لعل بدخشان نه عقیق یمن است این

چشمان تو کز باده نازند سیه مست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

من و وصال تو از خواب عجب خیالست این

ولی خیال تو و خواب من محالست این

رخت ربودۀ ز دل نقطۀ سویدائی

نهاده زیر سر زلف کچ که خالست این

قدت بسرو چمن سر فرو نمیآرد

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری

 

الحذر که شیر شیران است این

گاه کین مرگ دلیرانست این

جیحون یزدی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

صدقاتست و زکات است و بما وقفست این

محفل عیش نه ویرانه بی سقف است این

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۴ - جهان رنگ و بو پیدا تو میگوئی که راز است این

 

جهان رنگ و بو پیدا تو میگوئی که راز است این

یکی خود را بتارش زن که تو مضراب و ساز است این

نگاه جلوه بدمست از صفای جلوه می لغزد

تو میگوئی حجابست این نقابست این مجاز است این

بیا در کش طناب پرده های نیلگونش را

[...]

اقبال لاهوری