گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۲

 

ای ساقیی که آن می احمر گرفته‌ای

وی مطربی که آن غزل تر گرفته‌ای

ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند

تا تو نقاب از رخ عبهر گرفته‌ای

ای میر مجلسی که تو را عشق نام گشت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۳

 

ای ساقیی که آن می احمر گرفته‌ای

وی مطربی که آن غزل تر گرفته‌ای

ای زهره‌ای که آتش در آسمان زدی

مریخ را بگو که چه خنجر گرفته‌ای

از جان و از جهان دل عاشق ربوده‌ای

[...]

مولانا
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

ای ماه من چرا ستم از سر گرفته‌ای

وز من چه دیده‌ای که نظر برگرفته‌ای

ای زلف یار من! چه همایی که روز و شب

بر فرق آفتاب رخش پر گرفته‌ای

ای شمع جان‌گداز! که با گریه‌ای و سوز

[...]

نسیمی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۴

 

روی زمین به زلف معنبر گرفته ای

با این سپه چه ملک محقر گرفته ای

چشم ستمگر تو کجا، مردمی کجا

بادام تلخ را چه به شکر گرفته ای؟

حیف آیدت به قیمت دل خاک اگر دهی

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹

 

باز این چه فتنه است که در سر گرفته‌ای

بوم و بر مرا همه آذر گرفته‌ای

می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز

سر تا بپای شعله صفت در گرفته‌ای

ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل

[...]

فیض کاشانی