گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

تا وداع شعله خود همچو اخگر کرده‌ایم

حله خاکشتر اندوه در بر کرده‌ایم

گوهر نظاره‌ای در دیده گم کردیم از آن

مردم چشم اندرین دریا شناور کرده‌ایم

چشمه‌سار دیده ما خوشگوار آبی نداشت

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴۳

 

ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم

زهر را بسیار از یک خنده شکر کرده ایم

نیست غیر از ساده لوحی در بساط ما کمال

صفحه آیینه ای جون طوطی از بر کرده ایم

در شکست ما تأمل چیست ای موج خطر؟

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۸

 

با کف خاکستری سودای اخگر کرده‌ایم

سر به تسلیم ادب گم در ته پر کرده‌ایم

آرزوها در مزاج ما نفس دزدید و سوخت

خویش را چون قطرهٔ بی‌موج گوهر کرده‌ایم

اشک غلتانیم کز دیوانگیهای طلب

[...]

بیدل دهلوی