گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

چون به شرح غم تو خامه نهم بر کاغذ

گردد از اشک من و خانه به هم تر کاغذ

وصف ضعف تن و رنگ رخ من خواست مژه

ساخت از موی قلم وز ورق زر کاغذ

با خود آورد دلم نامه شوقت ز ازل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

رقم می زد قلم وصف لب لعل تو بر کاغذ

قلم شد نیشکر وز نیشکر غرق شکر کاغذ

تنک دل را چه طاقت پیش طعن حاسدان آری

نیارد تاب زخم تیر چون باشد سپر کاغذ

بود کز زیر پا برداری و خوانی غم خود را

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

آمد به من خسته ز دلبر کاغذ

از مسأله وفا محرر کاغذ

گریان ماندم چو دیده را بر کاغذ

چون اشک روان فرو شدم در کاغذ

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

می نویسم سخن از آتش دل بر کاغذ

جای آنست اگر شعله زند در کاغذ

چون قلم سوختی از آتش دل نامه من

اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ

سخن لعل تو خواهیم که در زر گیریم

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴۸

 

قلم ز بال سمندر کند مگر کاغذ

که نیست در خور گفتار عشق هر کاغذ

به ساده لوحی من روزگار می خندد

که پیش برق حوادث کنم سپر کاغذ

رسد به خون جگر دل به وصل نقش مراد

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ

چشم بندم که ز اشکم نشود تر کاغذ

حرف از زلف و رخ دوست نمودم انشا

قلمم دستهٔ گل گشت و معنبر کاغذ

مهر دل کردم و با رشتهٔ جان پیچیدم

[...]

سعیدا
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

نهادم بهر شرح شوق هر گه خامه بر کاغذ

ز آهم خشک شد خامه ز اشکم گشت تر کاغذ

چو یعقوب از بر من برده یوسف طلعتی دوران

به اقلیمی که نفرستد پسر بهر پدر کاغذ

نکرد از کاغذی روزی دلم خوش روزگارش خوش

[...]

رفیق اصفهانی