گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶۵

 

تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را

حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن

وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت

گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن

آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند

[...]

ابن یمین
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۹

 

تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن

بر تن سیمین بران شد از عرق تر پیرهن

از عرق زد ماه کنعان غوطه ها در رود نیل

تا ز مستی چاک زد آن سیم پیکر پیرهن

از لطافت معنی نازک نمی آید به چشم

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲

 

از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن

برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن

بیکسی اهل جهان را پرده پوش عیبهاست

در بر از گرد یتیمی کرده گوهر پیرهن

از لباس فقر کی نفعی شرارت پیشه راست

[...]

جویای تبریزی