گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹

 

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم

سری همچون کلاه لاله در افسر نمی‌بینم

درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه

که غیر از شمع، یک سرزندهٔ دیگر نمی‌بینم

مرا ذوقی ز دانش نیست، لوح ساده در کار است

[...]

سلیم تهرانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۰۰ - عشق و عاشقی

 

ز عشق و، عشق‌بازی پیشه‌ای خوش‌تر نمی‌بینم

به عالم هرچه می‌بینم از این بهتر نمی‌بینم

ز عشق و عاشقی پیوسته زاهد می‌کند منعم

میان صدهزاران خر، از این خرتر نمی‌بینم

مریض عشقم و هرروز افزون می‌شود دردم

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۰۱ - نهال بخت

 

چه زحمت‌ها که من از گردش اختر نمی‌بینم

نهال بخت خود را هیچ‌گه پربر نمی‌بینم

به تنگ آمد دلم در ملک هند از شغل نقاشی

میان شغل‌ها شغلی از این بدتر نمی‌بینم

یهود و گبر و هندو راست دایم کیسه‌ها پُر زر

[...]

ترکی شیرازی