گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳۲

 

می‌آ ید یار و چون شکر میخندد

وز مرتبه بر شمس و قمر میخندد

این یک نظری که در جهان محرم او است

هم پنهانی بدان نظر می‌خندد

مولانا
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

پسته تنگ تو بر تنگ شکر می‌خندد

حقه لعل تو بر عقد گوهر می‌خندد

سلمان ساوجی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

بوسه می خواهم و لعلت چو شکر میخندد

همچو خورشید که بر روی قمر میخندد

چشمم از گریه درو لعل بریزد همه شب

لب و دندان تو بر لعل و گهر میخندد

ذره سان میل بخورشید لبت کرد دلم

[...]

کوهی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷

 

در محبت لب خشک و دل تر می خندد

مست مخمور در این تنگ شکر می خندد

اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس

لب این جمع به آیین دگر می خندد

ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست

[...]

عرفی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

از تماشای رخت شام و سحر می خندد

در تمنای لبت پسته شکر می خندد

شد غبارم ز شکر خندهای اکسیر نفس

می شوم زنده اگر بار دگر می خندد

جور بینی اگر از وصل نشان می خواهی

[...]

اسیر شهرستانی