صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۲
رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی
از شکار دلگرم که دگر میآیی؟
از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون
به صفایی که تو از خانه به در میآیی
میچکد آب حیات از گل رخسار ترا
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
شمع بزمی و چو یوسف به نظر میآیی
از کدام انجمن ای جان پدر می آیی
نیست مرغان چمن را خبر از آمدنت
بس که چون بوی گل و باد سحر میآیی
سرو چون سایه نفس سوخته در دنبالت
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۹
ای ستمگر ز کجا تازه و تر می آیی
دامن آلوده به خوناب جگر می آیی
در بغل شیشه و خنجر به کمر می آیی
چهره افروخته چون می به نظر می آیی
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۷
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
نیستی اشک چرا اینهمه تر میآیی
درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت
سنگها بسته به دامان شرر میآیی
زین تخیل که فشردهست دماغ هوست
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
باز سرگرمتر از رقص شرر میآئی
شعلهسان بر زده دامن به کمر میآئی
عرق آلودهتر از لاله تر میآئی
رخ برافروخته دیگر به نظر میآئی
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
از شکار دل گرم که دگر میآئی
به صفائی که تو از خانه به در میآئی
که چو خورشید تو با تیغ و سپر میآئی
که چسان اهل نظر را بنظر میآئی
چشم بد دور که خوش تازه و تر میآئی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۲
کو بشیری که بگوید ز سفر میآیی
خرم آن روز که بینم تو ز در میآیی
مردم دیده نیابد به نظر مردم را
تو پری مردم چشم و به نظر میآیی
سرخوش از وصل زلیخا و عزیزی در مصر
[...]