×
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
از زلف سر شکسته یکی حلقه در شکن
بنیاد صبر ما همه در یکدگر شکن
بر جان عاشقان زد و مرجان کمین گشای
صف گرده است ور دو به یک غمزه بر شکن
با ما چو تیردار دل ای شوخ وانگهی
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
لگام پهلوانی بر سرش کن
به زیر خود ریاضتپرورَش کن
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۴) حکایت بشر حافی که نام حق تعالی بمشک بیالود
تو هم از فضل خاک آن درش کن
بنام خویشتن نام آورش کن
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
وگر خاکست در پیش درش کن
بزیر پای خاکی بر سرش کن
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
ندارد گفت سودت پر زرش کن
مکن نیمه ولیکن تا سرش کن