بدین داوری نزد داور شویم

بجایی که هر دو برابر شویم

همه دوستدار و برادر شویم

بود نیز گاهی که کهتر شویم

مگر زین بلا سوی کشور شویم

اگر چند با بخت لاغر شویم

بیایید تا سوی مهتر شویم

مرو را برین شغل رهبر شویم

به دروازهٔ مرگ چون در شویم

به یک هفته با هم برابر شویم

بخرام تا به زیر قدم پی سپر شویم

خاکیم در رهت، قدمی خاک تر شویم

گر بخششی دگر نکنی، خون من بریز

باری بدین بهانه به نامت سمر شویم

عقلم ز نام و ننگ خبر می دهد هنوز

[...]

به که در این بحر شناور شویم

همچو صدف حامل گوهر شویم

بعد از آن یعنی که خاک اندر شویم

زنده ما خود نوبت دیگر شویم