گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

مرا اندیشه ات خون در جگر سوخت

تمنای وصالت مغز سر سوخت

خیالت آتشی در جام افروخت

که هست و نیستم در یکدگر سوخت

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت

 

به آخر مرد و جان آن پدر سوخت

چه می‌گویم جگر کو صد جگر سوخت

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو

 

بدو گفتا دل من چون جگر سوخت

فراقت ای پسر، جان پدر سوخت

عطار
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۷ - مناجات کردن پروانه

 

به داغ من که از شمعم جگر سوخت

به سوز شمع کز من بیشتر سوخت

اهلی شیرازی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

همین نه لاله به داغ تو ای سمنبر سوخت

به باغ غنچهٔ گل چون فتیله عنبر سوخت

زجلوه ای که نمود آفتاب دیدارت

در آینه چون پر و بال برق جوهر سوخت

اگرچه یافته صد خلعت گداز تنم

[...]

جویای تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

تنها نه فلک تو را جگر سوخت

تنها نه دل تو بر پسر سوخت

آذر بیگدلی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

نه جان از طعن تیغم آن قدر سوخت

که دل از طعنه ی تیر نظر سوخت

نه تنها دیده و دل کآتش عشق

سرا پای وجودم خشک و تر سوخت

به هجرانت خروشیدم چنان سخت

[...]

صفایی جندقی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۶ - فی رثاء امیرالمؤمنین علیه السلام

 

چه سلطان هما را بال و پر سوخت

شهنشاه حقیقت را جگر سوخت

سموم کین چه زد بر گلشن دین

نه تنها شاخ گل هر خشک و تر سوخت

ز داغ لاله زار علم و حکمت

[...]

غروی اصفهانی