اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵
ترا رسد گره مشک بر قمر بستن
به گاه شیوهگری لعل بر شکر بستن
کمر به کشتن ما گر ببستهای سهلست
بیا، که حلقه بکوبیم ازین کمر بستن
مرا که روی تو باید چه کار باد گری؟
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰
مگو ناصح که بتوان از رخ جانان نظر بستن
بسی مشکل بود بر روی صاحبخانه در بستن
به از مو نیست دستاری سر ما بیدماغان را
که هر گه واشود بازش نمی یابد بسر بستن
رمق در کس نمی ماند کمر گاهیکه بگشائی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۹۶
چو گل با روی خندان صرف کن گر خردهای داری
که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۹
چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن
که هم مرکب بود هم توشه، دامن بر کمر بستن
حباب ما سبکروحان گرانجانی نمی داند
یکی باشد نظر وا کردن ما با نظر بستن
نمی سازد پریشان شغل دنیا وقت عارف را
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹
چو نی باید درین باغ فنا دایم کمربستن
کمر تا می گشایی، بایدت بار سفر بستن
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن
مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن
چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی
نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن
توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را
[...]