تا ترا این صورتست اندر برت

کی توانی یافت سرّ رهبرت

هرچه میخواهی بگیر از دلبرت

کو چنان نرود که باز آید برت

نه ز احوال سابقش عبرت

نه ز احوال لاحقش خبرت

نگذشتی ز دانش و خبرت

برگرفتی ز دیگران عبرت

ای آنکه پری نیاید اندر نظرت

با صورت خوبست ز معنی خبرت

راضی بسگ تو پادشه راس براس

یعنی که نه پادشا قماشی است برت

چون نباشد پیر رهدان رهبرت

کی شود مکشوف ای ن سر ها برت

یک لحظه رقیب برنخیزد ز برت

تا بنشینم به سایه سرو برت

ای شاخ امید ترسم از خار خسان

زین باغ برون رویم ناخورده برت

با هزاران پوزش آوردم برت

هدیه‌ای بهر فدای اکبرت

نیست این نوباوهٔ پیغمبرت

از فصیل ناقه کمتر در برت

چو در میدان موشی نیست صبرت

هوس چبود بنزد شیر و ببرت

عقل باشد بر محاسن رهبرت

شد به ظاهر عقل کل پیغمبرت